لینک های روزانه
    آمار بازدید
    رواج مکتب قاعده محور «نجف» در فقه و اصول و اقبال عمومی به آن در میان فقیهان، رفته رفته شیوه تاریخی در مواجهه با متون دینی، به ویژه در امر استنباط(که در قم و اصفهان بیش تر مورد توجه بود) را به فراموشی سپرد. حتی شیوه آیت الله بروجردی که با اعتقاد به این نگاه در پی به کارگیری عنصر تاریخی در تحلیل ها بود، پس از وفات ایشان چندان دوام نیافت و شاگردان ایشان مانند آیت الله منتظری هم تنها به اصل نگاه استاد خود اشاره کرده اند و چندان در تطبیق نگرش تاریخی در فقه و اصول توفیق نیافتند. در دوران حاضر، آیت الله سیستانی بیش از دیگر فقیهان، روش استاد خود را پی گرفته و همین امر موجب شده که آثار ایشان گاه قدری متفاوت تر از دیگران به نظر برسد. (علاوه بر ایشان استاد سید احمد مددی نیز در ترویج نگرش تاریخی به ویژه در فقه تلاش بسیار کرده است.)
    از سال ها قبل که اهمیت «تاریخ» در آثار ایشان را دریافتم در پی جمع آوری نمونه هایی از لابه لای آنها بر آمدم تا بلکه در نظر فقه پژوهان مؤثر افتد و از طریق بازیابی و معرفی دوباره این نگاه، مواجهه با متون دینی و به طور خاصی فقهی، شیوه واقع گرایانه تری به خود بگیرد. برخی از این نمونه ها را طی چند یادداشت برای نخستین بار در سایت کاتبان به اشتراک می گذارم که اهمیت نگاه تاریخی در آنها بیش از خود نقدها و استدلالات است.
    برای نمونه آیت الله سیستانی در کتاب «الإجتهاد و التقلید» پس از تفکیک میان دو نوع ولایت(ولایت عامه و و ولایت در امور عامه) به نقد برخی ادله نقلی مورد استناد در باب ولایت فقیه پرداخته و به طور خاص، چند استدلال امام خمینی در این زمینه را ارزیابی و نقد می نماید.
    یکی از مواضعی که شیوه نقد آیت الله سیستانی در نتیجه کاربست نگاه تاریخی، نسبت به ارزیابی ها و استدلالات رایج فقیهان قدری متفاوت می گردد، نقدهای ایشان بر توضیحات امام(ره) درباره مقبوله عمر بن حنظله است. توضیح آن که امام در کتاب البیع(ج ۲، ص۴۷۹) پس از بیان برخی مقدمات، به این نتیجه می گراید که شواهدی همچون ذکر «حاکم» به جای «قاضی» در این روایت(به طور خاص در عبارت «فإنی قد جعلته حاکما») بیانگر آن است که امام، فقیه را هم والی و هم قاضی قرار داده و لذا نباید آن را به امر «قضاوت» منحصر ساخت‌.
    آیت الله سیستانی در نقد این استدلال اینگونه پاسخ می دهد که تتبع و جستجو در روایات نشان می دهد که حاکم در آنها به معنای «والی» و سلطان به کار نرفته است. ایشان همچنین در کلمات متقدمان، نشانی از کاربرد این کلمه در معنای والی سراغ نداشته و معادل آن در متون کهن را واژه «عامل» می داند. برای نمونه در «نهج البلاغة» و دیگر نگاشته ها اینچنین آمده است: «و من کتاب له إلی عامله أو إلی عمّاله».
    آیت الله سیستانی این تطور یا تغییر و تحول معنایی را در نتیجه تحولات سیاسی و اجتماعی دوران های اخیر می داند. ایشان همچنین این احتمال را نیز مطرح کرده است که شاید اینگونه کاربست، متأثر از اصطلاحاتی باشد که توسط ایرانیان و عثمانی ها به کار برده می شد و بر اساس آن، به هر کس که زمام اداره جامعه بر گردن او نهاده می شد عنوان «حاکم» اطلاق می شده است. (ن.ک: الإجتهاد و التقلید و الإحتیاط، ص ۱۰۶)
    آنچه در این عبارت و سایر استدلالات آیت الله سیستانی جالب و کم سابقه به نظر می رسد، به کارگیری تاریخ و همچنین فلسفه زبان( و آنچه امروزه در جهان عرب تحت عنوان علم الألسنیات نامیده می شود) است. البته همچون سایر تقریرات ایشان، جای خالی بیان مستندات و شواهدِ بیشتر احساس می گردد.
    ادامه دارد...
    پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۷
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت