لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بدون شک یکی از جنجال آفرین ترین کتبی که در دوران معروف به «روشنگری» در جهان اسلام به نگارش در آمده، کتاب «الإسلام و أصول الحکم» 1
    این کتاب تحت عنوان «اسلام و مبانی قدرت» به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.
    علی عبدالرازق است. او تحصیلاتش را در مدرسه «ازهر» آغاز کرد و به واسطه آشنایی پدرش با محمد عبده توانست با دیگر عالمان آن سرزمین مرتبط گردد. عبدالرازق علاوه بر تحصیل در ازهر به دروس دانشگاه نیز توجه و اهتمام داشت اما به دلایل سیاسی نتوانست تحصیلاتش در آکسفورد را به پایان برساند. او همچنین توانست در بالاترین سطوح ازهر تدریس کند و علاوه بر آن بر صندلی قضاوت تکیه زند.
    در سال 1925م و مدتی پس از اعلام پایان خلافت عثمانی در ترکیه(3 مارس 1924م) در پی تلاش‌ها و اقدامات آتاتورک، بحث از «خلافت» و چگونگی حکومت در سرزمین های اسلامی بیش از پیش مورد توجه و گفتگوی نخبگان و مردم قرار گرفت. در همین هنگام بود که عبدالرازق به تألیف کتاب «الإسلام و أصول الحکم» دست یازید. کتابی که به سرعت مورد توجه قرار گرفت و کار مناقشات و جنجال درباره آن تا آنجا پیش رفت که در نهایت هیأت عالی رتبه عالمان ازهر در سال .1925 م عبدالرازق را محکوم نمود و او را از هرگونه فعالیت و حقوق اجتماعی محروم گردانید. 2
    در پی این حکم عبدالرازق از ازهر اخراج شده، تمامی مناصب وی سلب گردید و حتی دیگر هیچ حقوقی از هیچ یک از مناصب پیشین وی به او پرداخت نمی‌شد.

    به نظر می‌رسد که هرگونه قضاوت درباره این اثر و نظرات عبدالرازق بدون آشنایی با شرایط سیاسی آن دوران نادرست و ناقص است. نکته ای که در برخی نقدهای توشته شده بر آن کتاب مشهود است و تا به امروز نیز گاه مورد غفلت اهل علم قرار می‌گیرد. البته این به معنای آن نیست که عبدالرازق را در همه آنچه گفته تصدیق و تأیید نموده و ادعا‌هایش را درست بپنداریم .
    کوشش عبدالرازق در این کتاب بر آن بود که نشان دهد رسالت اسلام تنها در حوزه «اخلاق و معنویات» بوده و نباید منشأ تشکیل حکومت(به معنای آن روز) توسّط پیامبر را وحیانی دانست. عبدالرازق با استدلالات و پرسشهایی ساده 3
    برای نمونه او برای نفی الهی بودن رهبری سیاسی پیامبر اکرم(ص) به بخش‌هایی از آیات قرآن مانند «فما أرسلناک علیهم حفیظا» و «فإنما علی رسولنا البلاغ المبین» استناد کرده تا نشان دهد اگر قرار بود چنین مأموریتی بر دوش پیامبر نهاده شود دیگر این آیات معنایی نداشت. نک: ص 76-71 کتاب.
    اما مهم، شالوده «خلافت اسلامی» و ادله آن را به نقد گرفت تا به این نتیجه دست یابد که امر سیاسی در اسلام به مردم واگذار شده و قالب شرعی مشخصی برای آن وجود ندارد. او در برابر این پرسش که چرا پیامبر اکرم(ص) به تشکیل حکومت همت گماشت اینگونه پاسخ می‌دهد که آنچه پیامبر(ص) انجام داده ربطی به جنبه وحیانی شخصیت ایشان ندارد و اقدامات آن حضرت مانند تشکیل حکومت، قضاء و...به جهت سامان بخشیدن به جامعه نوپای اسلامی بوده و بر این پایه نباید این امور را به حساب وحی نوشت. از هم‌عصران عبدالرازق، رشید رضا نقش قابل توجهی در نقد کتاب او و همچنین محکومیتش ایفا نمود و مقالاتی را در «المنار» بدین امر اختصاص داد. رشید رضا در مقالاتش علاوه بر آن که از جنبه‌های علمی این کتاب و همچنین لزوم احیای خلافت اسلامی سخن می‌راند، هیأت عالی رتبه عالمان ازهر را نیز به محاکمه عبدالرازق تشویق و تحریک می‌کرد. (برای نمونه ن.ک: المنار، ج26، ص 100 و 104)
    اهمیت خوانش اثر عبدالرازق در پرتو شرایط تاریخی و سیاسی پس از فروپاشی خلافت عثمانی آن است که مشخص می‌گردد عبدالرازق از سر دشمنی با اسلام این کتاب را ننگاشته و «پیشرفت» مسلمانان با به کارگیری خرد و تجارب سایر ملل، دغدغه اصلی او بوده است. عبارات پایانی کتاب او به همین نکته تصریح کرده است. محمد عمارة در مقدمه مفصلی که بر این کتاب نوشته به این نکته اشاره کرده که اگر کتاب در شرایط سیاسی دیگری نوشته می‌شد شاید این میزان از حساسیت را بر نمی‌انگیخت. (الإسلام و أصول الحکم، ص 7)
    در همین دوران بود که در یک سو برخی عالمان ازهر، عدم بیعت با خلیفه جدید(هرکه باشد) را موجب گناه و خروج از دین دانستند و در سوی دیگر عبدالرازق جنایات صورت گرفته در تاریخ اسلام به اسم دین را ناشی از بنیاد (به زعم او بی اساس) خلافت می‌دانست که مسلمانان را از آزاد اندیشی و همگام شدن با پیشرفت‌های دنیای جدید باز می‌داشت. عباراتی که توسّط هیأت عالمان ازهر مصداق حمایت از بلشویسم بود. در هر صورت همانطور که عمارة نیز اشاره کرده است نباید از نقش «ملک فؤاد» نیز در برخورد سخت با عبدالرازق چشم پوشید، چه او بیم داشت که اندیشه عبدالرازق مؤثر افتد و بنیان حکمرانی‌اش را سست گرداند. (برای یافتن توضیحات بیشتر نک: الإسلام و أصول الحکم، ص 12-9)
    جالب آن است که پس از تألیف کتاب علاوه بر نگارش چند ردیه در جهان عرب، شیوه ای جدید به کار گرفته شد تا نسبت کتاب به عبدالرازق انکار گردد و کار تا آنجا پیش رفت که عمارة در این مسیر به شیطان! متوسل گشت. توضیح آن که برخی آن کتاب را تألیف «طه حسین» به نام علی عبدالرازق دانستند، برخی دیگر مؤلف اصلی کتاب را «دیوید ساموئل مارگلیوث» مستشرق بریتانیایی معرفی کردند و عده ای نیز ادعا کردند که عبدالرازق در نهایت از نظر خود بازگشت و از نگارش آن کتاب پر جنجال پشیمان شد. 4
    برای یافتن توضیحات بیشتر نک: حب الله، شمول الشریعة، ص 463 . همانگونه که استاد حب الله نیز اشاره کرده است، این شیوه(نفی انتساب کتاب به مؤلف) در موارد دیگری مانند کتاب «تحریر المرأة» قاسم امین نیز سابقه داشته است و برخی آن را به محمد عبده نسبت داده اند.

    محمد عمارة در برخی آثار خود مانند «الإسلام و السیاسة» ادعای قابل توجهی را مطرح کرده است که طبق آن عبدالرازق در گفتگوهای خود با «احمد امین» ضمن نفی سخنان پیشین خود در گفتگو با او و در کتابش، اینگونه اعتراف کرده است: «...نمی‌دانم چگونه سخنم درباره معنوی دانستن رسالت اسلام بر زبانم جاری شد...چه بسا شیطان این سخنان را بر زبان من جاری ساخته باشد..». (الإسلام و السیاسة، ص 105) عماره پس از نقل این سخنان، اندیشمندان سکولار را مخاطب قرار می‌دهد تا به آنان بگوید: ای کسانی که بنای اندیشه های سکولارتان از جمله معنوی دانستن رسالت دین را بر مخروبه عبدالرازق بالا برده اید...بدانید که امام شما بر‌پایه اعتراف عبدالرازق شیطان است.!(نک: همان)
    گرچه نگارنده دلیل استواری برای آنچه عمارة ادعا کرده نیافته است اما به نظر می‌رسد که اینگونه مواجهه با اندیشه‌ها درخور محافل علمی نیست. فارغ از درستی یا نادرستی مطالب عبدالرازق شایسته است که کتاب او(حتی اگر مؤلف آن فردی دیگر باشد) به ویژه در داخل کشور با شیوه علمی خوانش و نقد گردد تا اینگونه تمسّکات شیطانی! جایگزین نقد عالمانه نشود.




    • این کتاب تحت عنوان «اسلام و مبانی قدرت» به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.
    • در پی این حکم عبدالرازق از ازهر اخراج شده، تمامی مناصب وی سلب گردید و حتی دیگر هیچ حقوقی از هیچ یک از مناصب پیشین وی به او پرداخت نمی‌شد.
    • برای نمونه او برای نفی الهی بودن رهبری سیاسی پیامبر اکرم(ص) به بخش‌هایی از آیات قرآن مانند «فما أرسلناک علیهم حفیظا» و «فإنما علی رسولنا البلاغ المبین» استناد کرده تا نشان دهد اگر قرار بود چنین مأموریتی بر دوش پیامبر نهاده شود دیگر این آیات معنایی نداشت. نک: ص 76-71 کتاب.
    • برای یافتن توضیحات بیشتر نک: حب الله، شمول الشریعة، ص 463 . همانگونه که استاد حب الله نیز اشاره کرده است، این شیوه(نفی انتساب کتاب به مؤلف) در موارد دیگری مانند کتاب «تحریر المرأة» قاسم امین نیز سابقه داشته است و برخی آن را به محمد عبده نسبت داده اند.
    سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱:۲۴
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت